دکتور شمسالحق آریانفر
در قاعدۀ کلی زمان، مارشال محمدقسیم فهیم، یک شهروند افغانستان است که در سال 1336 خورشیدی در درۀ زیبای پنجشیر زاده شد. همانند میلیونها همشهری و هموطنش مکتب خواند، تحصیل دینی کرد، جهاد کرد، وزیر و معاون رئیسجمهور شد، و با شهادت احمدشاه مسعود و استاد برهانالدین ربانی، زعامت جهاد و مقاومتِ مجاهدین را به دوش گرفت. 36 سال زندهگیاش به مبارزه و جهاد و مقاومت و دولتداری گذشت و بالاخره، داعی اجل را به عمر 57 سالهگی لبیک گفت.
از جانب دیگر، مواردی در زندهگی و کارنامۀ مبارزاتی، سیاسی و نظامی مارشال محمدقسیم فهیم وجود دارد که زیست و حیاتِ او را با استثناآتی گره میزند.
زندهگی فردی و اخلاقی
مارشال محمدقسیم فهیم، در آغاز نوجوانی به دنبال تحصیل دینی رفت، دارالعلوم عربی را خواند و در 19 سالهگی به عنوان جوانی که با مسائل دینی آشنایی کامل داشت و زبان عربی میدانست، به خط جهاد پیوست.
این ویژهگی نشان میدهد که فهیم آگاهانه به خط جهاد میرود و با درک و بیداری اسلامی، این راه را انتخاب میکند. این یکی از استثناآت است که همهگان از آن برخوردار نبودند.
دوم اینکه فهیم در نوجوانی تحصیل دین کرد و به جهاد پیوست. برای او اصلاً مجال بهرهجویی از لذتهای جوانی میسر نبود و یا او لذت زندهگی را از نوجوانی، با عشق اسلام و مبارزه و جهاد گره زد. جوانانی از این دست را در جامعه اندک داشتهایم. چه او مجالی برای خطاهای اخلاقی نداشته و این یک استثنای دیگر است.
شجاعت و ایثار
رویدادهای زندهگی نشان میدهد که از آغاز زندهگی، جوانی بوده است شجاع و جگرآور و نترس. اگر جز این میبود، در سن 19 و 20 که هنوز جوانان تنها از خانه بیرون نمیشوند، راهی کوهپایهها نمیشد و آن قول شاعر هزارسال پیش را مد نظر نمیآورد که گفته است:
گر بزرگی به کام شیر در است
رو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جا
یا چو مردانت مرگ رویاروی
تهور و شجاعت او بود که در جریان جهاد به معاونیت قهرمان ملی افغانستان شهید احمدشاه مسعود رسید. این اصل روشن است که جنگهای چریکی فرماندۀ خود را خود تعیین میکند؛ اگر کسی زهره و شهامت مبازره و مقابله با دشمن را نداشته باشد، هرگز فرمانده نمیگردد و به رهبری و بزرگی نمیرسد.
معاونیت مارشال فهیم در جبهاتِ جهاد و همسنگریاش با احمدشاه مسعود، برمیتابد که شجاعت و جگرآوریاش مورد تأیید همهگان بوده است.
فرمانده دفاع از کابل
در زمان حمله بر کابل و کودتا در برابر دولت اسلامی افغانستان، بازهم مارشال فهیم بود که قوماندانی دفاع از کابل را به دوش داشت و دیدیم که هیچ نیرویی با هیچ خشونتی نتوانست بر دولت اسلامی و بر نیروهای احمدشاه مسعود که قوماندان جنگش مارشال محمدقسیم فهیم بود، غلبه کند.
فرمانده دفاع از شمالشرق
درحملۀ طالبان بر تخار نیز مارشال فهیم قوماندان دفاع از مناطق دولت اسلامی بود و از آن خطوط دفاعِ خوب کرد.
شکست نیروهای طالب با همکاری نیروهای بینالمللی، اگر قدرت و حملات زمینی مارشال و سایر نیروهای جهادی در شمال و شمال شرق نمیبود، اصلاً امکانپذیر نبود. امریکا اگر سالها بمباران میکرد، در زمین نمیتوانست پا بگذارد.
مهمترین رویداد تثبیت شجاعت مارشال، زمانی فرا دید میآید که قهرمان ملی افغانستان ترور شد و جبهات جهاد و مقاومت بدون فرمانده ماند. در آن زمان، روحیۀ جنگی نهایت پایین بود و کسی به پیروزی باور نداشت. در آن زمان بود که رئیسجمهور و رهبر و پیشوای جهاد افغانستان، استاد برهانالدین ربانی با خرد داهیانهیی که داشت، مارشال فهیم را برای رهبری جبهات برگزید و مارشال نیز بدون اندکترین واهمه، فرماندهی نیروهای مقاومت را به دوش گرفت و آن کاروان پریشیده را به سرمنزل مقصود رسانید.
نبرد سرنوشت
طالبان بعد از تصفیۀ همۀ ولایات شمال و جنوب و شرق و غرب، تصمیم گرفتند یگانه نقطۀ باقیمانده در دست احمدشاه مسعود، پنجشیر را هم تصرف کنند. تمام نیروهای خود را در شمال افغانستان بسیج کردند. کاروان عظیمی جانب بغلان و اندراب حرکت کرد. برنامه این بود که از خاواک به پنجشیر داخل شوند و بعد از فتح و تاراج پنجشیر، از دهانۀ پنجشیر به پروان و کاپیسا و کابل برآیند.
با شکست همۀ خطوط مقاومت در سراسر افغانستان، روحیه چنان ضعیف بود که اغلب فرماندهان و نزدیکانِ مسعود خود را از منطقه بیرون کشیده بودند و وضعیت به جایی رسید که مسعود خود با کماندوهایش به خاواک رفت تا مقابل نیروی عظیم طالب موضع بگیرد. در این زمان، تنها کسی که در کنار او بود، مارشال فهیم بود که در خوست و فرنگ تهیۀ ساز و برگ داشت. فهیم از خوست و فرنگ خود را به اندراب رساند و نیروهای اندراب و فرماندهان آن خطه با شهامت عمل کردند و ضربۀ سختی را بر طالبان وارد کردند. میگویند در اندراب در چنان شرایط ناگوار که اکثر فرماندهان ترک وطن کرده بودند، شماری از زنان سلاح گرفتند و شاهکارهای ماندگاری را برجا گذاشتند. طالبان شکستند و بزرگترین پیروزی که سرنوشت ملت و جهاد افغانستان به آن گره خورد، بهدست آمد. شهامت مارشال فهیم در این نبرد و حضور سریعش در خطی که احتمال پیروزی در آن، بسیار بسیار اندک است، ایمان و شهامت بیبدیل مارشال فهیم را تمثیل میکند.
جبهۀ شمال شرق
طالبان بعد از فتح تمام افغانستان، برای اشغال مناطق احمدشاه مسعود در دو بخش میجنگیدند. یکی حمله به پنجشیر بود که از جوانبِ مختلف ادامه داشت و دیگر خط جنگ تخار. در تخار فرمانده جنگ مارشال فهیم بود که هفتهها و ماهها در خط نبرد خوابیده بود و مجاهدان را در مقاومت رهبری میکرد.
تصمیم مرگ و زندهگی
تصمیم مرگ و زندهگی در آخرین نشست فرماندهان در پنجشیر گرفته شد. در این نشست، همۀ فرماندهان نبودند. شش یا هفت نفری بودند که برای آخرینبار نشستند تا تصمیم بگیرند چه کنند؛ «تسلیم طالب شوند یا مقاومت را ادامه دهند؟»؛ فرصت حساسی بود و تصمیم، تصمیم مرگ و زندهگی!
در این جلسه که زیر نظر احمدشاه مسعود دایر شد، مارشال محمد قسیم فهیم، ثارنوال محمود دقیق آمر پنجشیر، مولانا منیر، عبدالحفیظ منصور و چند تنِ دیگر حضور داشتند. صحبتها همه مأیوسانه بود. تا جایی که مولانا با خیرخواهی در مقابل احمدشاه مسعود گفت: وضعیت نهایت خراب است، امید دیگری وجود ندارد. شما از پنجشیر خارج شوید. مسئولیت را فهیم خان بگیرد و به گونهیی با طالبان کنار آید. آمر این سخنان و سخنانِ دیگران را یک یک شنید. اما پیوسته میپرسید نظرتان را بگویید؛ ولی بیشتر به فهیم خان توجه داشت.
فهیم خان گفت: «بیشتر طرف من میبینید، همین حالا که از خانه آمدم، فامیل را گفتم که آماده شوید و بخیر از پنجشیر بیرون شوید، وضعیت خطرناک است. خانم کلانم به من گفت: ما از این مردم دیگر چه تفاوت داریم، وقتی همۀ زن و مرد پنجشیر اینجا هستند، ما هم در کنارشان هستیم. خوب است در مرگ و زندهگی در کنار هم باشیم». بعد فهیم خطاب به آمر صاحب گفت: «من کمتر از دیگران نیستم. همینجا و در کنارت هستم و تا آخرین لحظۀ حیات مبارزه میکنم. تصمیم بگیر!»
به یاد داشته باشیم که این موضعگیری برای مسعود که ارادۀ جنگ و مبارزه را داشت، سرنوشتساز بود. اگر او نظرِ مخالف میداشت، به یقین سرنوشت چیز دیگری بود. اینجاست که میگوییم مارشال فهیم در تصمیم مرگ و زندهگی نقش ماندگار و جاودانه دارد. مرگ را در مبارزه انتخاب کرد و به زندهگی و نام نیک جاودانی دست یافت.
ارادۀ استوار
تغییر و تحولات جهانی را همیشه کسانی رقم زدهاند که صاحب ارادۀ نیرومند و خدشهناپذیر بودهاند. تاریخ نشان داده است که مردان بزرگ روزگار کسانی بودهاند که ارادۀ بزرگ و نیرومند داشتهاند. احمدشاه مسعود در قرن 20 بزرگترین این افراد است. دیدیم و شاهد بودیم وقتی که تمام افغانستان اشغال شد و شاه و گدا طبل پیروزی طالب را نواختند، با قامت استوار همچنان سربلند ایستاد و گفت: من از میهنم دفاع میکنم!
ایمان و اخلاق
مارشال مردی مسلمان، متعهد و مجهز به فضایل اخلاقی بود. آنچه دشمنان در نقد و ذمِ او میگفتند، نگهداری اسب و بزکشی بود. اما بزکشی یک ورزش ملی است و نگهداری اسپ نیز در اسلام تأکید شده است. پس دیگر نقصی در اخلاقِ او وجود نداشته است.
سخاوت و جوانمردی
مارشال واقعاً مرد سخی و جوانمرد بود. در مواردی هرچه داشت، بذل و مصرف میکرد. تا جایی که بعضی اوقات فرماندهان به احمدشاه مسعود مراجعه نمیکردند و نزد مارشال میآمدند؛ زیرا آمر صاحب در مصرف پول احتیاط میکرد و مارشال در این زمینه دستِ باز داشت.
شخصیت اجتماعی
مارشال فهیم مجلسآرا و نهایت بامعاشرت بود. با اقشار و طبقاتِ مختلف دوست بود. هر کس در کنار او خود را نزدیک احساس میکرد. ملا، ارباب، کاکه و جوانمرد، شاعر و نویسنده، همه وجه اشتراکی با او مییافتند. مجلس گرم داشت. آیت و حدیث میخواند، از تاریخ میگفت، روایات اسلامی را ذکر میکرد. شعر میخواند، طنز میگفت و گهگاه شوخیهای غلیظ میکرد و بلند میخندید و دوستان را میخنداند.
پاسدار خاطر یاران
مارشال محمد قسیم فهیم بعد از شهادت احمدشاه مسعود، سررشتهدارِ همۀ امور نظامی مجاهدان به جای مسعود شد، معاون رئیسجمهور افغانستان گردید و شخصیت بزرگ و مطرح و اثرگذار تاریخ افغانستان بود. اما هیچ تغییری در رفتار و روش او نیامد. بسیار خودمانی صحبت میکرد و حرمت یارانِ قدیم را نهایت حفظ میکرد. در مواردی، یک شخص عادی که دوست و یار دوران جهادش بود، بالایش قهر میشد و با صدای بلند او را مخاطب میساخت، اما مارشال قهر نمیشد، میخندید، پاس خاطر آن مجاهد عادی و یار سنگر و جهاد را میداشت و نوازشش میکرد.
مارشال معاون رئیسجمهور و نهایت مصروف بود و فرصتی اندک برای ملاقات و پذیریش دوستان مییافت. باری میخواستم او را ببینم، چندین بار تماس گرفتم. دستیاران جواب دادند، اما ملاقات انجام نشد. بالاخره با دو سه تن از وکلا به ملاقاتش رسیدم. در آن روزها سرپرست ریاستجمهوری بود. با گرفتهگی و شاید هم قهر گفتم: روزها خواستم شما را بینیم، اما دوستان یا جواب نمیدهند و یا به پیام وقعی نمیگذارند. ما شما را به عنوان بزرگ و یار دوران مشکلات مینگریم، چیزی نمیخواهیم، اما شما فرصت ندارید. اگر چنین است بگویید دیگر مزاحم نشویم. در این جریان، مدیر صاحب اعتبار و هابیل هم نشسته بودند. مارشال فهیم در این مدت سرش پایین بود و میشنید و بعد همچنان که پایین را میدید گفت: «ما بزرگ شدهایم، ما بزرگ شدهایم و شما را نمیبینیم!» با این سخن هم ملامتی را به خود پذیرفته بود هم غیرمسقیم دستیارانش را ملامت کرد و همچنان نشان داد که چهقدر پاس خاطر یاران را دارد.
هرکس به حالوهوای ریاستجمهوری برسد، چنین نمیباشد و چنین نمیماند!
مومن و مجاهدی باصلابت
در تحولات اخیر، وضعیت به گونهیی بود که اکثر دوستان که از بیرون آمده بودند، زیر تبلیغات رسانههای بیرونی، مجاهدان را ملامت و گنهکار میدانستند. در هر جا صحبت میکردند و در مواردی با پشتوانۀ B52 و حضور نیروهای خارجی، زورگویی میکردند. اما هیچکس هیچگاه در برابر مارشال سخنی بر زبان آورده نمیتوانست، هیچ بزرگی نمیتوانست در برابر ارزشهای جهاد و در برابر مجاهدان در مقابل او صحبتی کند. صلابت حضور او هر مخالفی را ساکت میساخت.
این نکات برمیتابد که مارشال محمد قسیم فهیم، مـردی استثنایی بود. از همینرو بود که به معاونیت قهرمان ملی افغانستان، شخصیت همۀ زمانهها، احمدشاه مسعود رسید.