دسته‌ها
مقالات

عیاری که دیگر در میان ما نیست!

فضل‌احمد معنوی

به بهانهٔ سالروز وفات مارشال فقید، محمد قسیم فهیم، یکی از عیاران نام‌آشنای تاریخ معاصر که عمر، با او چندان یاری نکرد و در سن ۵۶ سالگی به جاودانگی پیوست، این یادداشت کوتاه را می‌نویسم. دوستان و دشمنان از او تعاریف مختلف دارند اما در یک کلام او عیاری از نسل آزادگان بود. من آن بزرگ مرد شجاع را خوب می‌شناختم. او مردی نترس و با شهامت، همچنان عاطفی و دارای احساسات پاک بود.

از نمونه‌های به یادماندنی شجاعت و پای‌مردی مارشال فقید در روزگار پسا طالبان یکی هم آن تصمیم تاریخی او برای ورود به کابل بدون درنظرداشت اخطار امریکایی‌ها جهت بمباردمان نیروهای مقاومت بود. من باورمندم که غیر او هر کس دیگر می‌بود توان اتحاذ آن تصمیم بزرگ را که تحول در افغانستان را به‌نام جهادگران و مقاومت‌گران رقم زد، نداشت. مارشال در کنار شجاعت و عیاری شخصیتی استقلال‌طلب داشت که همواره سبب عقده و بدبینی خارجی‌ها بود. او در برابر ورود و استقرار بدون هم‌آهنگی نیروهای بریتانیایی در میدان بگرام در آن زمان، به شدت واکنش نشان داد که تاریخ آن را به‌یاد خواهد داشت. او با این کلمات که «مگر این ملک بی‌صاحب است که هرکه بخواهد خودسرانه وارد شود» ۲۴ ساعت ضرب‌الاجل برای خروج آن نیروها تعیین کرد.

عقده و بدبینی انگلیس‌ها و در کُل جامعۀ جهانی در برابر او که ناشی از عیاری و ارادۀ بلند او بود، به حدی بود که به حکایت آقای رییس‌جمهور کرزی، روزی جنرال انگلیس به او پشنهاد کرده بود تا با مارشال جنگ ساختگی به راه بیندازد تا آنها عساکر خود را در حواشی دفتر ایشان پنهان کنند و او را دستگیر نمایند. مخالفت علنی رییس‌جمهور اوباما در برابر کاندیداتوری او در معاونت اول دور دوم ریاست‌جمهوری از نمونه‌های دیگر بدبینی خارجی‌ها در برابر استقلال‌خواهی و شهامت مارشال است.

در رابطه به عیاری او داستان‌ها و چشم‌دیدهای بسیاری وجود دارد. دشمنی مارشال نیز در برابر دشمن نامرد امروزی، توام با عیاری و مردانگی مختص به او بود. حکایتی کوتاه را در این زمینه نقل می‌کنم که مارشال خود برایم قصه کرد.

یکی از روزها دروازه‌بانان صدارت نزد او آمده بودند که مردی به دیدار وی آمده اما رُخ خود را با پتویی پوشانده ‌است و می‌گوید نام خود را هم نمی‌گویم و اجازۀ بازرسی بدنی را هم نمی‌دهم: پیامی دارم به مارشال صاحب. مارشال گفت، هدایت دادم تا با قبول شرایطش اجازه دهند بیاید؛ او وارد دفترم شد و خود را معرفی کرد که از سران گروه طالبان بود و گفت: ما یک جمعی جایی نشسته بودیم و به اخبار گوش می‌دادیم که شما آیه ۱۲۰ سورۀ بقره را تلاوت کردید، «یهود و نصارا هرگز از شما راضی نمی‌شوند تا اینکه آیین‌شان را پیروی نکنید»، استدلال ایمانی شما ما را مجذوب کرد و من را فرستادند تا از شما تشکر کنم و کاری دیگری نداریم. باوجود تمام دشمنی‌ها با گروه ظالم طالبان، مارشال مرحوم گفت، هدایت دادم تا او را همراهی کنند که به سلامت از شهر بیرون شود و به پناهگاه خود برگردد. او خندید و گفت، برای رییس‌جمهور کرزی گفتم که عجب استخباراتی دارید! طالبی تا دفتر معاون رییس‌جمهور می‌آید اما امنیت شما اطلاع نمی‌یابد.

به هرصورت، رسم عیاری و جوان‌مردی مردان‌ بزرگ این مرز و بوم حتا در برابر دشمن‌شان وقتی برجسته می‌شود که در مقابل آن، به زبونی و خساست دشمنانی که با هر فرهنگی بیگانه اند، نگریسته شود.

خاطرات زیادی با آن بزرگ‌مرد تاریخ، مارشال فقید دارم که در فرصت‌هایی گوشه‌های آنرا خواهم نوشت.

روح مارشال فقید شاد و یادش گرامی باد!